مهمونای امیــــــــــــرعباسم
سلام دل بندم پنجشنبه رفتیم مطب تا جواب سونو و آزمایشو نشون بدیم خیلی طول کشید تا داخل رفتیم الحمداله و به قول دکترت ماشااله شما عالی بودی مامانی هم یکم مشکل جزیی داره که انشااله حل میشه وتحمل میکنم. به خونه که برگشتم شروع کردم به تمیزی و پختن قورمه سبزی واسه ناهار فردا تا فردا دست وپامو واسه درست کردن ناهار گم نکنم شبم قرار بود بریم باغچه رستوران تقریبا 9 بود که رسیدن بایه شربت پذیرایی شدن وبعد راهی رستوران شدیم وفوق العاده خوش گذشت. بابایی اونجا اعلام کرد که این سور پسرم امیرعباسه مرید حضرت ابوالفضل ... اینو که گفت مامان مرضیه تو چشماش اشک جمع شد و همه تبریک گفتن مامانی هم باز یکمی خجالت کشید اونجا دوتا کارت قرعه کش...